خطاهای شناختی مهم در روانشناسی – آموزشهایی جهت رشد سخن سبز
فهرست محتوا
خطاهای شناختی :تعمیم
افرادی که دچار این خطای شناختی می شوند حقایق زندگی را پررنگ تر از مقدار واقعی آن می بینند. شدت و مقدار واقعی خیلی کمتر از مقدار و شدتی است که در ذهن فرد قرار دارد. فردی که دچار این خطای شناختی است ، هر حادثه منفی و از جمله یک ناکامی شغلی را شکستی تمام عیار و تمام نشدنی تلقی می کند و آن را با کلماتی چون هرگز و همیشه توصیف می کند. مثالی که در این ویدئو هم بیان کردم این بود که مثلاً فردی سخنرانی می کند به هر دلیلی یک قسمت از سخنرانیش آنگونه که می خواهد پبش نمی رود بعد با خود می گوید اینم نشد، اینکار هم نتونستم انجام بدهم ، من از عهده هیچ کاری بر نمیام و… شاید بتوان این طور بیان کرد که این افراد به دلیل مبالغه در بخشی از افکار ، نمی توانند جنبه های مثبت زندگی را ببینند. شاید در مثال ذکر شده بتوان این طور بیان کرد که این فرد ازخیلی از ویژگی های مثیتی که دارد غافل است و مسائل زندگی را از دید منفی نگاه می کند.
خطاهای شناختی : فاجعه سازی
معمولاً افرادی که دچار این خطای شناختی می شوند به دلیل اعتماد به نفس پایین، چون خود را نسبت به دیگران دست کم می گیرند، در صورت انجام کاری خطا ، این اشتباه خود را خیلی پررنگ تر از حد واقعی آن اشتباه می بینند. به طور مثال شخصی در جلسه ای که حضور دارد و قرار است ارائه ای داشته باشد ناگهان مطلبی را فراموش می کند و نمی تواند آنطور که باید سخنرانی خود را پیش ببرد . یا حرفی که نباید را در جلسه می زند و اشتباه خود را بسیار بزرگ برای خود قلمداد می کند، ممکن است ان مسئله آنقدر هم مهم نباشد ولی ساعتها این مسئله ذهن فرد را درگیر خود می کند.
خطاهای شناختی : برچسب زدن
برچسب زدن شکل حاد تفکر همه یا هیچ چیز است. به جای اینکه بگویید«اشتباه کردم». به خود برچسب منفی می زنید:«من بی عرضه هستم». گاه هم اشخاص به خود برچسب «احمق» یا «شکست خورده» و غیره می زنند. برچسب زدن غیر منطقی است، زیرا شما با کاری که می کنید ، تفاوت دارید. انسان وجود خارجی دارد اما بازنده و احمق به این شکل وجود ندارد. این برچسب ها تجربه های بی فایده ای هستند که منجر به خشم، اضطراب ، دلسردی و کمبودعزت نفس می شوند. گاه برچسب متوجه دیگران است. وقتی کسی در مخالفت با نظرات شما حرفی می زند ممکن است او را متکبر بنامید. بعد احساس می کنید مشکل به جای رفتار یا اندیشه بر سرشخصیت یا جوهر و ذات او است. در نتیجه او را به کلی بد قلمداد می کنید و در این شرایط فضای مناسبی برای ارتباط سازنده ایجاد نمی شود.
خطاهای شناختی : ذهن خوانی
به عنوان مثال شخصی دوست خود را می بیند و به او لبخند می زند، دوستش مانند همیشه پاسخ لبخند او را به گرمی نمی دهد. او از این مسئله ناراحت می شود و به اصطلاح ذهن شخص را می خواند: نکنه من کاری کردم از دست من ناراحته؟ نکنه ازمن خوشش نمیاد؟ این درحالی است که شاید دلایل مختلفی برای سرد برخورد کردن شخص در آن لحظه وجود داشته باشد( مثلاً متوجه نشده باشد، غرق در افکارش بوده باشد و..). از طرفی این قدر هم مهم نباشد ولی ساعتها این مسئله ذهن فرد را درگیر خود می کند.
خطاهای شناختی : فیلتر ذهنی
افرادی که دارای این نوع افکار هستند تحت تاثیر یک حادثه منفی در گذشته یا باور منفی که از اطرافیان دریافت کردند، همه واقعیت را تار می بینند. به بخشهای منفی از یک اتفاق توجه می کنند و بقیه را فراموش می کنند.عدم توانایی در دیدن بخش های مهمتر یک اتفاق ، عاملی است که ذهن ما را درگیر می کند. شبیه چکیدن یک قطره جوهر که بشکه آبی را کدر می کند. به مثالی توجه کنید: در گذشته از پدر خود بارها شنیدید که باید به شدت مواظب اطرافیانتان در کسب و کارتان باشید چون همه دزد و کلاهبردارن! در کارتان هم بر اثر شراکت با فردی دچار زیان شدید و شریک شما با کلاهبرداری شما را دچار ضرر زیادی کرده است. این ها باعث می شود که شما با فیلتر ذهنی که همه دزد و کلاهبردار هستن نتوانید به هیچ کس اعتماد کنید.
در ادامه اگر قصد دارید کتابی عمومی و ساده در زمینهی خطاهای ذهنی بخوانید ، دو کتاب زیر را به شما پیشنهاد می کنیم: کتاب تفکر سریع و آهسته (کانمن) ، کتاب هنر شفاف اندیشیدن